پایان هفته ی بیست و یک و اولین روز هفته ی بیست ودو
سلام دختر خوشگم
ببخشید که زیاد به وبلاگت سر نمیزنم آخه سرم شلوغه
درگیر آماده کردن وسایل اتاقتم
جمعه سرویس خوابت رو سفارش دادم قراره تا ده روز دیگه بیاد
شنبه با بابات و مامان بزرگت و خاله آیناز رفتیم برات یه موکت خوشگل
صورتی گرفتیم موکت قبلی نازک بود این خیلی بهتره وقتی بشینی
زمین بازی کنی جات گرم و نرم باشه که عکسشو بعدا برات میزارم
بعد داشتیم میرفتیم بازار کالسکه و روروعک و ننو تو بگیریم که یهو
بارون شروع شد تا ما برسیم بازار تبدیل شد به یه برف شدید که
عرض یه ساعت کل شهر رو سفید کرد
کالسکه و کیف وسایلت رو گرفتیم با روروعکت اونا رو گذاشتیم
اونجا تا از یه مغازه دیگه ننو تو بگیریم ننو تو گرفیم و اونجا یه
پیشبند و پستونک با یه سرهم خوشگل پسندیدیم و برات خردیم
با ست غذا خوری کیتی
از اونجا رفتیم خونه اون یکی مامان بزرگت مامان بابات شام اونجا
دعوت بودیم عمت اینا هم بودن بعد اومدیم خونه
فرداش صبح موکتت رو آوردن عصر که بابا از سر کار اومد برات پهن کرد
کم کم وسایلتو داریم میچینیم خیلی حس خوبی دارم اینجا اکثرا که
بیکارم میام اینجا الان هم لبتاپمرو آوردم تو اتاق تو دارم برات مینویسم
تو هم حسابی تکون تکون میخوری برا خودت راستی دیشب خیلی
ورجه وورجه میکردی و برااولین بار بابات هم حس کرد که چه جوری
مامان و میزنی کلی قربون صدقت رفت
دیشب همه عروسکاتو چیده بودیم تو ننوت بابات میگفت اینا نوه هام
هستن هنوز نیو مده نوه دار هم شدیم